شعر فارسی افغانستان از دیرباز با نعت پیامبر اکرم(ص) پیوندی دیرینه داشته چه در آن روزگار که همه قلمرو زبان فارسی، بخشهایی از یک حاکمیت به شمار میرفت و چه از آن هنگام که هر یک از این کشورها، هویت سیاسی مستقل و امروزینی یافت.
به گزارش انصار شعر و ادبیات فارسی در افغانستان بدون شک جریانی پویا طی سالیان گذشته تا به امروز بوده است، به گونهای که شاعران افغان امروز برای خود هویتی مستقل تشکیل داده و میتوانند ادعا کنند که ادبیات همواره دوشادوش مذهب نقشی مهم در مقاومت داشته است. اما شعر شاعران افغان تنها محدود به شعر مقاومت نشده است، بلکه در کنار آن به سایر موضوعات اجتماعی و عارفانه نیز توجه شده است.
یکی از این موضوعات شعر آیینی است. از آنجا که مذهب شیعه در میان مردم افغانستان رواج بسیار دارد، شاعران افغان نیز همواره در طول تاریخ ارادت ویژهای به خاندان اهل بیت(ع) داشتهاند، این خصیصه در روزگار معاصر و در میان شاعران جوان افغان نیز مشاهده میشود به گونهای که شعرای مذهبی و آیینی در افغانستان امروز به وفور مشاهده میشود.
به گونهای که محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده کشور ما معتقد است: (شعر فارسی افغانستان از دیرباز با نعت پیامبر اکرم(ص) پیوندی دیرینه داشته چه در آن روزگار که همه قلمرو زبان فارسی، بخشهایی از یک حاکمیت به شمار میرفت و چه از آن هنگام که هر یک از این کشورها، هویت سیاسی مستقل و امروزینی یافت. در یک مرور اجمالی در شعر افغانستان، حضور حضرت محمد(ص) را در شعرهایی با قالبهای کهن بیشتر میتوان یافت و این به دو دلیل عمده بوده است، یکی انس بیشتر توده مردم به عنوان مهمترین مخاطبان شعر مذهبی با قالبهای کهن و دیگر بعضی گرایشهای غیردینی در شعرهای نو افغانستان در اوایل پیدایش این نوع شعر، که لاجرم شاعران مذهبی را نسبت به این قالبها، تا سالها مردد میداشت.)
چند نمونه از شعر شاعران کشور ما که به پیشگاه حضرت محمد(ص) عرضه شده است، به شرح ذیل است:
(هبوط) شعری از ابوطالب مظفری
غیرت عشق بر آشفت، گل از سنگ شکفت
صد افق رنگ بر این گنبد بیرنگ شکفت
غیرت عشق نتابید که یکتا باشد
یا که خورشید در این معرکه تنها باشد
حیرت آلوده شبی بود گرفتار فسون
صبح شد، آینه لغزید ز خورشید برون
نیمه شب چشمه خورشید ازل گل شده بود
صحبدم آیهای از آینه نازل شده بود
عرشیان زمزمه تابش سرمد کردند
فرشیان آینه را ترجمه احمد کردند
عشق، آتش شد و ما لایق تقطیر شدیم
جلوهیی کرد و از آینه تکثیر شدیم
آب تا از جگر چشمه بر آمد،گل شد
زاغ شوم آمد و طومار پدر باطل شد
سنگ، تشوق، اجل، شعله، سقوط، آینه
در سر اندیب زمین کرد هبوط آینه
بوی گل در نفس خاک مشوش شده بود
بعد از آن سنگ، دگر آینه سرکش شده بود
زاغ آمد ز لب چشمه ربود آینه
اینک افتاده در این گوشه کبود آینه
اینک افتاده و از غربت خورشید، ملول
اینک افتاده به رنگی که ظلوم است و جهول
شعری از عبدالغفور آرزو
مراد دل شده آینه مرام محمد
که ذوق ناله بود پرتو پیام محمد
شکفته غنچه خلقت به صبحگاه تجلی
فشانده نکهت هستی به احترام محمد
به ذوق صوفی دل، انشراح صدر سراید:
سرود میکدهی راز اصطلام محمد
فرشتگان مقام مقیم قدسی لاهوت
صفیر حیرت عشقاند در مقام محمد
دمیده ذوق شکوفایی بهار نبوت
شمیم تازه کنی (اقرا) در مشام محمد
اگر سماع محبت دهد تلاوت قرآن
کلام حضرت مطلق بود کلام محمد
به طاق شرک مجسم شکست لات و هبل شد
نگرحماسه توحید در قیام محمد
مقام سرخ شهیدان همین بس است به محشر
به سینه زخم مسلسل بود و سام محمد
ستیغ عزت آزاده سیرتان زمانه
بود به چشم خدا آشنا غلام محمد
شعری از خلیلالله خلیلی
انقلابی در زمین و آسمان آمد پدید
لرزشی در پیکر و کون مکان آمد پدید
پردهداران پرده افکندند از ایوان عرش
کز ازل بر عرش یزدان میهمان آمد پدید
بعد عمری در ضمیر مرده نوع بشر
اضطراب سوزش و شور تکان آمد پدید
گفتوگوها در حریم ماه و اختر شد به پا
کان نهفته راز، اینک بر عیان آمد پدید
شاهدان چرخ افتادند در رنج از حسد
کان چراغ آسمان در خاکیان آمد پدید
بوسه باران کرد خاک مکه را خیل ملک
کز زمینش فخر ماه و آسمان آمد پدید
عقل حیران شد که از ویرانه بیوه زنی
این درخشان آفتاب جاودان آمد پدید
شعری از سید محمد کاظم بلبل
ای که طغرای نکونامی تو گشته علم
از ثری تا به ثریا زبقا تا به عدم
گر نمیگشت وجود تو بگیتی موجود
داشت تا شام ابد صبح ازل جا به عدم
به طفیل تو به بر کرد لباس هستی
عرض و جوهر و حس و خرد و لا و نعم
صبح روی تو بود مطلع والشمس و قمر
شبام زلف تو بود جاعل و الیل و ظلم
غمزه چشم تو را جادوی بابل مفتون
سبزه خط تو را بلبل کابل همدم
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/143